تنهایی یک مکان خیلی خاصه

متن زیر ترجمه ای هست از یکی از پست های خانم داریا کروزو در حساب کاربری مدیومش
این اولین ترجمه من هست و حتما مشکلاتی توی ترجمه و نگارش هست. هدف اینه که مشکلات به مرور زمان کمتر بشن

 

ما در حال حاضر در دنیایی زندگی میکنیم که به همه چیز اهمیت میدهیم غیر از خودمان

اکوادور، دریاچه کوییلوتو، یکی از بهترین و مهیج ترین پیاده روی هایی که تا حالا داشتم

 

تمام مشکلات انسان ها از این نشئت میگیرد که نمیتوانند تنها و آرام در یک اتاق سر کنند

 

شما میتونید از تنهایی‌تون استفاده کنید، فعالیت هایی مثل نوشتن، خلق کردن، نقاشی کردن یا فکر کردن. این ها تمام چیز هایی هستند که برای تنهایی و احساس راحتی و لذت بردن ازش نیاز دارید. زمانی که هیچ کسی اطراف من نبود خودم رو فهمیدم و یاد گرفتم کی هستم. بعضی شب ها که با کتابم در تختخوابم هستم به این فکر می‌کنم که چقدر خوب بود اگر دوست پسر داشتم. اما با نگاهی به گذشته به این نتیجه می‌رسم که چقدر خوبه که ندارم.

 

تنهایی راه حل تمام مشکلات نیست، اما قطعا شروعی است برای حل مشکلات.

 

من باور دارم هیچ چیز مهم تر از رشد و پیشرفت شخصیتی، سفر های تنهایی و شب های ساکت و آرام نیست. به جای این که دیدم راجب تنهایی این باشد که باید یک نفر باشد که به من توجه کند و زخم های من را درمان کند، همیشه سعی کردم جای این رو با فعالیت هایی پر کنم. با کتابها، هنر، تحقیق و نوشتن. هر چیزی که باعث میشه شما رو درگیر خودش کنه. به جای این که ناراحت باشید و پیوسته در فکر این باشید که تنهایی رو با یک شخص دیگه پر کنید، حیوان خونگی داشته باشید و یک باغ سبزی درست کنید برای خودتون. من سعی میکنم تنهایی ام رو بپذیرم و این روش جواب داده.

 

نیازی نیست اتاق خودتون رو ترک کنید. پشت میزتان بنشینید و گوش بدهید. حتی نیازی نیست گوش هم بدهید، فقط منتظر بمانید، فقط یاد بگیرید که ساکت و خاموش و تنها باشید.سپس جهانخود را پشکش شما خواهد کرد تا  آزادانه نقاب آن را بردارید. چاره دیگری ندارد;مسرور به پای شما خواهد غلتید

فرانتز کافکا

 

من یاد گرفتم چجوری خودم رو دوست داشته باشم، چجوری تنهاییام رو با چیز های سازنده پر کنم. یاد گرفتم چجوری عاشق تنهاییام باشم-یک لیوان کافه خوش بو و خوش مزه توی کافی شاپ مورد علاقم به همراه خودکار و دفترچم. دویدن صبحگاه کنار رودخانه و شب های آرام و ساکت در اتاقم با پنجره های بازش به همراه یک کتاب فوق العاده. این ها تبدیل شد به یک بیان کامل از هویت من، که یاد گرفتم کشف کنم و بپذیرم خودم رو. این ها برای من نیاز بود، که احساس کنم که به بعنوان یک انسان به یک کمال و یکپارچگی رسیده ام. و فقط در این حالت هست که میتونم زندگیم رو با یک نفر دیگه به اشتراک بذارم.

 

یک مرد فقط در صورتی میتونه خودش باشه که مدت زیادی رو تنها بوده باشه; و اگر اون تنهایی رو دوست نداشته باشه، آزادی رو دوست نداره; چون فقط وقتی که تنها هست واقعا آزاد هست.

 

بدون شک، زمانی که به صورت تنها زمان گذروندم، سفر و پیاده روی کردم، سازنده ترین و شکل دهنده ترین لحظات زندگیم بوده. این تجربیات نتیجش مزایای عضیمی داشت، یک امتیازی که میدانم خیلی از مردم-مخصوصا زنان- ندارند. ولی اگر داشته باشی، باید تنها بودن در شرایط مختلف رو بپذیری. نیازی نیست بری جنگل و توی خونه ای که ساختی زندگی کنی یا به مطالعه حشرات توی جنگل بپردازی، اما نیاز داری که خودت رو به چالش بکشی بعضی وقتا.

شاید یک پیاده روی تنهای چند روزه یا یک روز آرام در مکان امن و دنج خودت. این تلف کردن وقت نیست، گوش دادن به سکوت درونته، حتی اگر برای چند ثانیه باشه.

و شگفت زده میشی که چقدر چیز هست برای شنیدن.

 

ذهن قوی تر و اصیل تر، بیشتر به سمت دینِ تنهایی حرکت میکند

آلدوس هاکسلی

 

منبع

Categories: زندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *